من قول می دهم : قرار دهم !
الزمر : 53 :
خداوند به آخرین نبی خود محمد صلی الله علیه وآله میفرماید :
بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند نا اميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىآمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
من قول می دهم : قرار نهم !
رمضان نوشت : تو نیز ما را فرمان داده ای که سائل را از در خود نرانیم، اینک من سائل درگاه توام، آیا حاجت مرا روا نخواهی ساخت؟ (ترجمه فرازهایی از مناجات ابوحمزه ثمالی)
من قول می دهم : قرار هشتم !
"فقط به تو پناه بیاورم . توکل به تو ... اعتماد فقط به تو ..."
رمضان نوشت : به نابودی کشوندیم تا بدونم /همه بود و نبودن تو بودی/بدونم هر چی باشم بی توهیچم/ بدونم فرصت بودن تو بودی/ پریشون از چه چیزا که نبودم /دیگه می خوام پریشون تو باشم /تویی که زندگی مو آبرومو /باید هر لحظه مدیون تو باشم /فقط تو می تونی کاری کنی که /دلم از این همه حسرت رها شه/به تنهاییت قسم تنهای تنهام/ اگه دستم تو دست تو نباشه /تو همیشه هستی اما این منم که از تو دورم/من که بی خورشید چشمات مثله ماه سوت و کورم/نمی خوام وقتی تو هستی آدم آدمکا شم /چرا عادتم تو باشی من می خوام عاشق باشم /تازه فهمیدم بجز تو حرف هیکی خوندنی نیست/آدما می یان و میرم هیچکی جز تو موندنی نیست/منو از خودم رها کن تا دوباره جون بگیرم/خستم از این عقله خسته من می خوام جنون بگیرم/ ..../
پ ن : یک حرکت بسیار زیبا ...همراه شو رفیق !
با کاروان مهربانی ها همراه شوید..خیزش عروسک ها - 3
من قول می دهم : قرار هفتم !
"این فاصله را کم کنم ... روز به روز ...کمتر و کمتر "
رمضان نوشت :« خدایا » فاصلت تا من /خودت گفتی که کوتاهِ /از اینجا که من ایستادم / چقدر تا آسمون راهِ/ من از تکرار بیزارم/ از این لبخند پژمرده /از این احساس یأسی که /تو رو از خاطرم برده/به تاریکی گرفتارم /شبم گم کرده مهتاب/بگیر از چشم های کورم /غذاب کهنه خوابو/چرا گریه م نمی گیره /مگه قلب من از سنگه/خدایا من کجا می رم/کجای جاده دل تنگه/می خوام عاشق بشم/اما طب دنیا نمی زاره /سر راه بهشت من /درخت سیب می کاره/
من قول می دهم : قرار ششم !
"غیبت حداقل در این ماه ممنوع ! حتی بعد از افطار !!! "
رمضان نوشت : کسی که در دنیا گوشت برادر خود را بخورد و غیبتش را بکند روز قیامت که میشود او را پیش کسی که غیبتش را کرده است می برند و به او میگویند : همانگونه که در دنیا گوشت او را در حالی که زنده بود میخوردی اکنون که مرده است نیز گوشتش را بخور . پس از گوشت او میخورد و از ناراحتی روی درهم میکشد و فریاد می زند .
من قول می دهم : قرار پنجم !
"دروغ های مصلحتی ام را به حداقل برسانم "
رمضان نوشت : اسلام حد و مرزی برای دروغ های مصلحتی ما گذاشته است :
یک : اصلاح بین مردم و جلوگیری ازایجاد اختلاف (1)
دو : برای حفظ جان ، مال و ... (2)
1. امام صادق(ع) فرمود: « خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد». (میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 17474)
من قول می دهم : قول چهارم !
"بهترین رفتارم در مقابل پدر و مادرم باشد"
رمضان نوشت : رسول خدا(ص) فرمود: نگاه محبتآمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است.بحارالانوارجلد 74 صفحه 80
من قول می دهم : قرارسوم !
من قول می دهم : قرار دوم !
من قول می دهم : قرار اول !
بیاین امسال تموم قول و قرارامونو اینجا ثبت کنیم !
قرار اول : من قول می دهم :
"یادم بماند که خدای من از رگ گردن به من نزدیک تر است ..."
رمضان نوشت : بی سرانگشت من گل بی حالتی / رازی از من نپرس تو که بی طاقتی / تا که دریا منم پر و ماه و پری / ماهی تشنه را به کجا می بری ؟ / خواندمت آمدی که تماشا کنی / می گریزی ز من که چه پیدا کنی ؟ درد خودجوش تو هردوایی ز من / ساز خاموش تو هرنوایی ز من / آشتی کن مرو هرسلامی منم / اول و واسط و والسلامی منم /هیچکس مثل من به تو فرصت نداد / آه این قصه را زود بردی ز یاد / .../
آماده ای ؟
-وااااییی زود باش دیگه/ داری حاضر می شی !؟
-الان میام . صبر کن یه دقیقه ...
-آرزو به دلم موند یه بار زود برسیم به مهمونی !
-این مهمونی فرق داره ... من با میزبان رودروایسی دارم !
-خیلی خوب .... همه چیو برداشتی دیگه ... چرا انقدر دور خودت می چرخی ؟
-دارم چک می کنم ببینم چیزیو جا نذاشته باشم ! همین نینچه آبرویی هم که دارم نره ... !
شما برای رفتن به مهمونی آماده این ؟

تولدت مبارک
من تمام خاطراتش را کوچک و بزرگ . خوب و بد به یاد دارم .
"اما باور کن تمام سعیم را برای فراموش کردن امروز به کار می گیرم "
وقتی به تمام کارها و موفقیت هایت رسیدی به من هم نگاهی کن ...
شاید این نگاه مرا به ذوق ! آورد ...
به من هم نگاهی کن ...
یک عدد تبریک جانانه !
روابط عمومی رادیو جوان برتر شد
من ِ 'مستقل از دنیای مجازی' ام آرزوست

همه چیز از ایمیل شروع شد.. از همان روزی که لذت نوشتن نامههای پر از خط خوردگی را به حراج گذاشتم و انتظار شیرین آمدن پستچی را فروختم به هیچ.. از همان روزی که فریب ایموشنهای یاهو را خوردم و شکلککشیدنهای دست و پا شکسته یادم رفت.. از همان روزی که تمام 'من' خلاصه شد در یک چراغ.. از همان روزی که لذت بوسه را دونقطهاستار به تاراج برد و گرمی آغوش را آن آدمک زرد ِ بیخاصیت.. از همان روزی که فهمیدم میشود در میان انبوهی از بغض و اشک، دونقطهدی فرستاد.. از همان روزی که رقص صداها یادم رفت.. از همان روزی که دیگر نگاهی نماند برای فهماندن هزار حرف نگفته.. از همان روزی که آدمهای ناب زندگیام هماره بودند و هیچ نبودند.. همان روز بود که دلتنگی آمد و در دلم خانه کرد و ماندنی شد.
اگر با آمدن "آفتاب" از "خواب" بیدار شویم نمازمان قضاست...
بیا ای عشق عالم تاب که ما تنهای تنهاییم

*تو رو باید از کی پرسید تو رو باید با چی سنجید؟
تو رو حس میکنم اما کاشکی چشمام تو رو میدید ...
غایب همیشه حاضر تو رو باید از چی پرسید ؟
از ته دره ظلمت یا نوک قله خورشید...
