"این فاصله را کم کنم ... روز به روز ...کمتر و کمتر " 

رمضان نوشت :« خدایا » فاصلت تا من /خودت گفتی که کوتاهِ /از اینجا که من ایستادم / چقدر تا آسمون راهِ/ من از تکرار بیزارم/ از این لبخند پژمرده /از این احساس یأسی که /تو رو از خاطرم برده/به تاریکی گرفتارم /شبم گم کرده مهتاب/بگیر از چشم های کورم /غذاب کهنه خوابو/چرا گریه م نمی گیره /مگه قلب من از سنگه/خدایا من کجا می رم/کجای جاده دل تنگه/می خوام عاشق بشم/اما طب دنیا نمی زاره /سر راه بهشت من /درخت سیب می کاره/