من قول می دهم : قرار هشتم !
"فقط به تو پناه بیاورم . توکل به تو ... اعتماد فقط به تو ..."
رمضان نوشت : به نابودی کشوندیم تا بدونم /همه بود و نبودن تو بودی/بدونم هر چی باشم بی توهیچم/ بدونم فرصت بودن تو بودی/ پریشون از چه چیزا که نبودم /دیگه می خوام پریشون تو باشم /تویی که زندگی مو آبرومو /باید هر لحظه مدیون تو باشم /فقط تو می تونی کاری کنی که /دلم از این همه حسرت رها شه/به تنهاییت قسم تنهای تنهام/ اگه دستم تو دست تو نباشه /تو همیشه هستی اما این منم که از تو دورم/من که بی خورشید چشمات مثله ماه سوت و کورم/نمی خوام وقتی تو هستی آدم آدمکا شم /چرا عادتم تو باشی من می خوام عاشق باشم /تازه فهمیدم بجز تو حرف هیکی خوندنی نیست/آدما می یان و میرم هیچکی جز تو موندنی نیست/منو از خودم رها کن تا دوباره جون بگیرم/خستم از این عقله خسته من می خوام جنون بگیرم/ ..../
پ ن : یک حرکت بسیار زیبا ...همراه شو رفیق !
با کاروان مهربانی ها همراه شوید..خیزش عروسک ها - 3
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۵/۲۸ ساعت 12:31 توسط جوان آزاد
|